شهرهای رقابت پذیر
تا قبل از دهه 90 میلادی، مفهوم رقابتپذیری صرفا شامل بنگاهها، شرکتها و مراکز تولیدی و خدماتی میشد. ولی از اواسط دهة 90 میلادی، و با رفع موانع جابهجایی نیروی انسانی و سرمایه و تغییر شرایط جهانی، خط پایان کسب وکار، و آغاز فرآیند جهانی شدن مفهوم اقتصاد، از دیدگاه بسیاری از اقتصاددانان و صاحب نظران علوم منطقهای برای کشورها نیز معنادار شد و بر این اساس، بازتعریفهای متعددی با هدف رفع کاستیهای این انگاشت صورت گرفت (شریفزادگان، ندایی طوسی؛ 1395: 108). با نگاهی دقیقتر به ریشه ظهور رقابتپذیری در سطح مکان میتوان دریافت که برای اولین بار مفهوم رقابتپذیری سرزمینی[1] ابتدا توسط پورتر در سال 1990، در سطح ملتها به کار گرفته شد و سپس به شهرها گسترش یافت (Kresl, & Singh, 1994).
نظریه پردازان رقابت پذیری
به دنبال آن، افزایش اهمیت نقش عوامل بیرونی و مکانی در رقابتپذیری قلمروئی سبب شد تا برنامهریزی توسعة فضایی نیز به شیوة افزایش رقابتپذیری مکان و موفقیت آن در جذب سرمایه و نیروی انسانی، به دغدغة بسیاری از صاحب نظران علوم منطقهای و شهری تبدیل شود (شریفزادگان، ندایی طوسی؛ 1395: 106). در این میان، نظریه پردازان رقابتپذیری در مقیاس مکان، به سه دسته تقسیم میشوند. دسته اول، دکترین مرکانتلیستها (بازاربست گرایان)[2] هستند. از دیدگاه این نظریه پردازان، وجود رقابتپذیری اقتصادی در سطح کشورها همانند رقابت موجود میان بنگاههای اقتصادی میباشد. این در حالی است که دسته دوم نظریه پردازان که به دکترین مایکل پورتر (اقتصاددانان استراتژیست) معتقد هستند باور دارند که وجود رقابتپذیری در سطح کشورها متفاوت با بنگاهها میباشد. از دیدگاه این نظریه پردازان، رقابت نوین کشورها مستلزم بهرهوری بنگاهها است تا دسترسی به عوامل تولید و مزیتهای نسبی. همچنین بهرهوری بنگاه نیز بستگی به چگونگی رقابت آنها دارد و نه زمینهی فعالیتی که در آن رقابت میکنند. با این خردمایه که برونداد بهرهوری، کیفیت بالای زندگی و دستمزدهای بالا، هدف غایی رقابتپذیری به شمار میرود، بهرهوری نیز نه در گرو تشویق کسب وکارهای خاص، بلکه در گرو ظرفیت کشورها در ایجاد شرایط محیط بیرونی کسب وکار برای افزایش بهرهوری است. بطور کلی در این نظریه، دو موضوع، راهبردهای بنگاه و کیفیت محیط کسب و کار اهمیت پیدا میکند. دیدگاه نظری سوم نیز مربوط به دیدگاه پاول کروگمن میباشد که تأکید بر غیر علمی دانستن و امکانناپذیری بحث در مورد مفهوم رقابتپذیری در سطح مکان دارد (همان). برخلاف روشن بودن مفهوم رقابتپذیری در سطح بنگاهها و حتی کشورها، تعاریف متعدد و گاه ابهام آوری از رقابتپذیری در سطح منطقه وجود دارد. در این رابطه میتوان به تعریف اتحادیه اروپا (EC, 2008) اشاره کرد که در آن رقابتپذیری ابزاری برای افزایش پایدار استانداردهای زندگی یک منطقه و کاهش نرخ بیکاری غیرداوطلبانه تا حد امکان تعریف شده است. یا تعریف دیگری، رقابتپذیری را درجهای میداند که در آن منطقه یا شهر به تولید کالا و خدمات مورد نیاز ذائقهی بازارهای منطقهای، ملی و بینالمللی بپردازد و هم زمان باعث افزایش درآمد و اشتغال، بهبود کیفیت زندگی شهروندان و ارتقای توسعه به شیوهای پایدار شود. مهمترین تعریف مورد قبول محیطهای آکادمیک، به ویژه در میان نو منطقهگرایان از رقابتپذیری منطقهای، به تعریف مایکل استورپر[3] از دو دیدگاه اقتصاد کلان و خرد باز میگردد؛ وی رقابتپذیری منطقهای را تنها معادل افزایش بهرهوری ندانسته، بلکه در گرو افزایش استانداردهای زندگی و توانایی نگهداشت برآمدهای برنده نیز میداند (شریفزادگان، ندایی طوسی به نقل از مالکی؛ 1394: 8).
[1] Territorial Competitiveness
[2] The Mercantilist
[3] Storper, 1997