طراحی داخلی چیست؟
معماری داخلی، نمای درونی یک ساختمان محسوب شده و مهمترین نقش را بر رشد افکار و آرامش افراد ساکن در فضا معماری نیز دارد. این نقش مستلزم رعایت اصولی مبانی نظری داخلی در جهت ایجاد فضایی مطلوب با توجه به نوع عملکرد است. در سخنی تکمیل تر می توان گفت معماری داخلی مجموعه اعمالی است، که جهت بهینه سازی و یا ایجاد تغییر در فضای داخلی بناها از لحاظ ساختار، چیدمان عناصر، نور و رنگ انجام شده گفته می شود.
در واقع، طراحی داخلی مجموعه دانش، فن و هنری است که با عناصری از قبیل فرم، رنگ، بافت و… سعی در بهینه سازی فضاها برای رسیدن به کارایی مناسب در کنار زیبایی معانی می باشد. هدف طراحی داخلی بهبود عملکرد فیزیکی و روانی فضا برای راحت تر شدن زندگی است. ما به طور متوسط دو سوم وقتمان را در محیط های بسته سپری می کنیم و احساسی که از محیط پیرامون بدست می آوریم، رابطه مستقیمی با رنگ و نور محیط دارد. مهمترین نقش را در طراحی و دکوراسیون داخلی، رنگ ها بر عهده دارند. هرچیزی که می بینیم دارای رنگاست. رنگ ها عمیقا بر حالات، روحیه، رفتار و روابط اجتماعی تاثیر می گذارند و سبب می شوند شما شدیدا احساس اعتماد به نفس، نشاط، سرزندگی یا احساس کسلی و بی حوصلگی کنید. همچنین بر سیستم عصبی، قدرت بینایی و سیستم گوارش نیز تاثیرگذار است و افراد واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهند که البته این واکنش افراد به فاکتورهای مختلفی نظیر فرهنگ، جنسیت، سن، موقعیت احساسی و ذهنی و تجربه های فردی بستگی دارد (ملک نژاد، ۱۳۹۵). دکوراسیون داخلی مانند هنرهای دیگر، دارای سبک و سیاق و اصولی است که براساس سلیقه ها و نیازهای هر فرد، دستخوش تغییر می باشد. از این روطرح های دکوراسیون و مبلمان باید به گونه ای طراحی شودند که منطبق با خواسته های درونی انسان باشد.
البته در این میان، نباید از تأثیر نور بر محیط و فضای دکوراسیون داخلی غافل شد. استفاده از نور مناسب و یکنواخت در آپارتمان خفگی محیط را از بین می برد، البته استفاده از نور طبیعی بسیار مناسبتر است. شما می توانید به وسیله نور، فضایی را وسیع تر و یا کوچک تر نمایش دهید. نورپردازی خوب نیازهای انسان را برآورده می کند، خاطر او را آسوده می سازد، و احساس آسایش و امنیت ایجاد می کند. همچنین با پس زمینه ی فضا تناسب می یابد، و به بافت، رنگ و شکل (فرم) اسباب و لوازم اتاق جلوه ای زیبا می دهد. برخلاف این حالت، نورپردازی ناصحیح است که در فرد حسی آزار دهنده ایجاد می کند. همچنین از عناصر معماری ایرانی که بسیار حائز اهمیت است میتوان به مبحث حیاط اشاره نمود. حیاطی که در فلسفه خانههای ایرانی حکایت از کاربرد طبیعت در فضای زندگی دارد نیز از قدیمالایام در خانههای ایرانی به عنصر مهم و حائز اهمیت تبدیل شده است و وجود حیاط در فضای عرصه خانه، به انسان حس آرامش و آسایش القا میکند. از این رو این مهم را میتوان در معماری و در علم بایوفیلیک جستجو کرد.
انجام پایان نامه معماری
نقش رنگ در طراحی داخلی
انتخاب رنگ در طراحی فضاهاي داخلی رویکردهاي مختلفی را ایجاد میکند و بیشتر از هر عامل دیگري میتواند به دلنشینی و سرزندگی و در کل مطلوبیت فضا کمک کند. رنگ در معماري، تعاریف ویژه و جدیدي براي فضا ارائه میدهد که آگاهی نداشتن از این مسئله میتواند تأثیرات نامطلوب روحی و روانی در پی داشته باشد. با مطالعه بر روي رنگها و شناخت دقیق ویژگیها و خصوصیات آن و استفادهي مناسب و اصولی از آنها در فضاهاي داخلی (که مستلزم شناخت کافی در این زمینه است) میتوان میزان رضایت و راحتی افراد در فضاهاي داخلی را افزایش داده و با بالا رفتن این احساس رضایت و آرامش، فضاهایی ایجاد کرد که باعث فزونی سلامت و نشاط روح و روان و کاهش آشفتگی و تشویش ذهنی و روحی و کسالت و خستگی در افراد میشود.
رنگها نیروهایی هستند که روي انسان اثر گذاشته و ایجاد حس راحتی، فعالیت یا سکون می کنند. استفاده ي صحیح و یا ناصحیح از رنگ در کارخانه، دفاتر، مدارس و … میتواند باعث ازدیاد یا کاهش بازده گردد و در کلینیک موجب بهبود بیماران شود. رنگ بر انسان به طور غیر مستقیم از طریق روانشناسی در بزرگ یا کوچک کردن ابعاد مرئی فضا تأثیر دارد. اشتیاق همگان براي بحث در مورد رنگ و واکنش روانی مردم در برابر رنگها حاکی از قدرت و توانایی رنگ در تحریک احساسات درونی می باشد. دانستن روانشناسی رنگ ها براي یک طراح، امري ضروري است. به عنوان مثال نوع رنگ براي حفظ سلامتی و جلوگیري از خستگی چشم در دفاتر باید رعایت شود و در فضاهاي درمانی براي حفظ سلامتی و مراقبت از مسائل بهداشتی رنگهاي ویژه اي به کار می رود. نوع رنگ میزان تمرکز حواس را در جراحی بالا برده و ناراحتی هاي روحی بیماران را کاهش می دهد و نامطلوب و یا ناملایم بودن یک رنگ می تواند سبب ایجاد تحریک و تهییج شود. برخی رنگ را خاصیت بصري فرم دانسته اند. در حقیقت، عنصر فرم از طریق رنگ معنا می یابد. رنگ در طراحی داخلی، احساس آدمی را تحت تأثیر قرار می دهد و روي فرم تأکید میکند؛ ضمن آن که باعث حس مقیاس هم میشود. تأثیر روانی رنگها در محیط انکار ناپذیر است و کاربرد رنگ از یک فضاي داخلی به فضاي دیگر فرق می کند، به همین دلیل است که رنگ هاي به کار برده شده در یک کتابخانه یا یک زندان و یک مهدکودك تفاوت دارد. در کاربرد رنگ توجه به ویژگیهاي افراد ضرورت دارد. رنگها باعث ایجاد پاسخ هاي فیزیولوژیکی متفاوتی در فشار خون، ضربان قلب، سیستم تنفسی، گوارشی و دماي بدن میشوند.
در تمامی اشکال و ارتباطات غیرکلامی، رنگ یکی از سریعترین روشهاي انتقال پیامها و معانی است. رنگ به شدت با تمام احساسات آدمی در ارتباط است و ضمن تحریک آن، نماد ذهنیات انتزاعی و افکار گوناگون و همزمان بیانگر سرخوشی، آرزوي تکامل و یادآور زمان و مکانی دیگر است که باعث ایجاد حس زیبایی شناسی یا واکنش هاي احساسی در انسان میشود. توجه بر جنبه هاي روانشناسی رنگ می تواند بینش جدیدي در طراح نسبت به درك، ترکیب و فهم رنگها به وجود آورد و او را به شناخت عمیق تري از تأثیرات روانی رنگ در طراحی برساند. با توجه به مطالب فوق به نظر می رسد که رنگ نقشی اساسی در طراحی محیط و بخصوص فضاهاي داخلی ایفا میکند و پژوهش حاضر سعی در تعریف و شناخت ویژگی هاي رنگ و بررسی تأثیر روانشناسانه ي آن در طراحی فضاهاي داخلی و در آخر بررسی عوامل تأثیرگذار در این زمینه دارد.
مطالعه دربارهي رنگ ملاحظاتی را در زمینههاي فیزیک، فیزیولوژي و روانشناسی پیش میآورد. علم فیزیک، توزیع انرژي طیفی نوري را که از یک سطح صادر و یا به وسیلهي آن منعکس میشود، بررسی میکند (شاخه ي خاصی از آن به مطالعه ي جنبه هاي شیمیایی رنگیزه ها و رنگینه ها، در ارتباط با خواص رنگ ساز این مواد میپردازد). فیزیولوژي، فرایندهایی را که در چشم و مغز به هنگام تحریک ناشی از تجربهي رنگ اتفاق میافتد، مورد مطالعه قرار می دهد. روانشناسی در مسائل آگاهی و ذهنیت نسبت به رنگ – همچون عنصري از تجربه ي بصري – بحث میکند. اشتراك اصطلاحات در این عرصه ها، غالبا بر دشواري درك مفاهیم می افزاید. مطالعه ي هنري رنگ نیز مقوله اي جدا از این ملاحظات نیست، و به خصوص رویکرد روانشناختی رنگ در این زمینه اهمیت دارد.
امواج خاص انرژي در یک محدوده ي معین را طیف نماي مرئی می نامند. رنگ هایی که واقعا ما می بینیم از نور ماوراي بنفش تا مادوم قرمز، همگی مرئی هستند یعنی پایین تر از مادون قرمز و بالاتر از ماوراي بنفش نامرئی هستند. احساس و ادراك رنگ با طول موجی تعریف میشود که به رتیناي چشم میرسد. رتینا غشاي حسگري است که پیامهاي دو چشم را در مغز از هم تفکیک میکند. خط میلهاي و مخروطی نسبت به نور عکسالعمل نشان میدهد. این عکس العمل به واسطهي یک فعل و انفعال الکتروشیمیایی است که سیگنالها را به بخش بصري مغز ارسال میکند.
ترتیب رنگها (رنگ بندي): مونوتون یا تکرنگ: استفاده از یک رنگ خنثی را مونوتون می نامند که سکون، حالت آرام، یا یک نماي ملایم کلاسیک را به تصویر میکشد. مونوکروماتیک ها استفاده از یک خانواده ي رنگ با ارزش ها یا شدت هاي متفاوت، رنگ بندي مونوکروماتیک نامیده میشود. رنگهاي مشابه در چرخهي رنگ، همسایه ي خانوادگی هم هستند. اگر ترکیب ها از یک چهارم چرخه ي رنگ تشکیل شوند و چون ته مایه یا رنگ زمینه ي مشترك دارند، همواره هماهنگ به نظر میرسند. مثلا آبی، سبزآبی و سبز (همان). رنگ هاي مکمل دقیقا همان رنگ هاي متقابل چرخهي رنگ هستند که اگر دو به دو استفاده شوند، یکدیگر را پوشش میدهند. در اصل آنها همدیگر را کامل میکنند. مثلا رنگ هاي خانواده ي قرمز در تقابل با رنگ سبز، قرمز تر به نظر می آیند.
هنگامی که با محیط اطراف خود مواجه هستیم، در یک تعامل پیوسته با ادراك رنگ قرار داریم. طبق تعریف فرهنگ لغت وبستر ادراك عبارتست از آگاهی از اشیاء یا دادههاي دیگر از طریق سطحی متوسط از احساس. هنگامی که یک جسم را لمس میکنیم از جنس یا حتی دماي آن آگاه میشویم. هنگامی که صداي چیزي را میشنویم از بلندي یا ملایمت یا حتی زیر یا بم بودن آن آگاه میشویم.
پس از تعریف رنگ و شناخت صفات آن، شناخت ویژگیهاي روانشناسی و بررسی اولیه پیرامون این که چگونه میتوان عکسالعملهاي محیطی به رنگها را بیشتر بشناسیم ضروري است. در انتخاب رنگی مناسب جهت تحریک حواس کاربر، بسته به موضوع طراحی و نیازهاي فیزیکی و احساسی کاربر، انجام تحقیقات موردي و عمیق، جهت نیل به این هدف ضروري میباشد. در ابتدا ما باید به این سوال پاسخ دهیم که : روانشناسی چیست؟ روانشناسی علمی است که با ذهن، با بعد روحی و فرآیندهاي عاطفی و اشاره اي خاص به رفتار سر و کار دارد و درکی از اینکه رفتار شامل فکر، احساس، و هر رویایی از تجارب فرد را می شود ، فراهم می کند. ریشه هاي این تجربیات به صورت فرآیند هایی هوشیارانه، نیمه هوشیارانه ، و ناهوشیارانه می باشد. تجربه هوشیارانه حاکی از آن است که ما آنچه که فکر و احساس می کنیم آگاه هستیم نیمه هوشیارانه اشاره به فرآیند هایی ذهنی دارد که ادراك آنها به صورت ناخود آگاهانه یا به آرامی انجام می شود .تجربیات ناهوشیارانه مجموع تمام افکار، خاطرات، تکانه هاي حسی (انگیزه ها)، خواسته ها، علاقه ها و احساس که ما نسبت به آنها آگاهی نداریم ، اما احساسات و رنگ نیز بخشی از تجربیات هوشیارانه، نیمه هوشیارانه ، و ناهوشیارانه است که با رفتار انسان عجین شده است و رفتار ما را تحت تاثیر قرار می دهند. اصطلاح روانشناسی رنگ اغلب طبق پیشنهاد وان واگنر مبنی بر تمایل به اشاره به حوزه تاثیر ، شناخت و عکس العمل هاي محیطی و همنشینی رنگ هاي خاص با عنوان روانشناسی تاثیرات رنگ یاد می شود (همان).
اولویت هاي رنگی چیزي بیش از علاقه ي شخصی است. مطالعه اولویت هاي رنگی در بهترین حالت کمک میکند موقعیت هاي فرهنگی مختلف شناخته شود و در بدترین حالت به شکل یک پالت شتابزده و بی ارزشی از رنگ هاي مد روز در آید که برضد طراحی علمی است. محیط هایی که از روي نقشه و هدف رنگ آمیزي شده باشد میتوانند احساسات خاصی را که مایل به تقویتشان هستیم در ما فعال سازند و به جنبه هاي رشد و پرورش شخصیت کمک کنند. با توجه به آزمایشات و مطالعات مطرح شده در رابطه با رنگ و تاثیرات آن بر محیط، مانند تأثیر رنگ بر حس سبکی و سنگینی (وزن)، گرمی و سردي (دما)، دوري و نزدیکی (فاصله) و بزرگی و کوچکی (ابعاد) و حتی مقیاس زمان در فضاهاي داراي رنگ هاي مختلف، میتوان نتیجه گرفت که همه این بررسی ها حاکی از این است که یک ارتباط پیوسته میان رنگ محیط، احساس و برداشت ما از آن وجود دارد.
در طی این بررسی ها بعضی از رنگ ها بسیار فعال و بعضی دیگر معمولی و بعضی دیگر آرامش بخش توصیف شدند. همه ي نتایج مرور شده نشان می دهند که نمی توان رنگ را به عنوان یک عنصر خنثی از محیط در نظر گرفت. رنگ موضوعی است پیچیده، که تحت تأثیر عواملی چون شرایط نورپردازي، سلیقه هاي فردي، و ادراك تناسب رنگ می باشد و به همان اندازه که مفهوم یک رنگ مهم است، شیء رنگ آمیزي شده نیز اهمیت دارد. همانطور که مشاهده شد، باید توجه کرد که تأثیرات ادراکی رنگ در کارکرد کاربران محیط آن اثرگذار است. براي رسیدن به اهدافی همچون کارکرد مناسب، زیبایی بصري، هارمونی فضایی، و تأثیر محیطی و روانی مؤثر و مثبت در طراحی داخلی، استفاده هماهنگ، منسجم، معنی دار و زیبا از عناصر طراحی لازم است. در یک طرح مطلوب همه عناصر و اجزاء نسبت به تأثیرات کیفی و معنایی که به فضا اعمال میکنند در ارتباطی تنگاتنگ با هم قرار دارند. ترکیب و تلفیق نامانوس و نامتناسب نتهاي موسیقی و عدم توجه به ریتم و وزن آنها در مجموع هارمونی ناخوشایندي ایجاد میکند. در اختلاف نامتناسب رنگها نیز چنین حالتی ایجاد خواهد شد (همان).
تأثیر نور در طراحی فضاهای داخلی
آنچه در مورد معمار ایـرانی قـابل توجه است این است که اطلاعات، دانش، خلاقیت و آگاهی وی برگرفته از حوزههای متفاوت علوم و فنون و شناخت مسائل روانشناختی اسـتوار بـود و با بکارگیری عوامل و عناصر گوناگون و استفاده از عنصر مهم و حیاتی”نور” در طراحی های فضاهای داخـلی بـا توجه به ابزارهای بسیار مبتدی، شگفتی مـیآفرید. مـعمار ایـرانی گذشته از آنکه با ایجاد تقارن، تناسب، تـعادل درطـراحیهای داخلی که به لحاظ روحی و خلقی، سازگار با طبیعت انسان است، احساس رضایت و پیـآمد آن اخـلاق نیکو را به او هدیه میکرد، وی را در فـضاها و محیطهای هم سنخ بـا وجـود او قرار میداد و انسانکه در محیط و فضاهای انـسجام یـافته و همساز با وجود خویش قرار میگرفت، احساس آرامش میکرد.
اما آنکه فهم بینندۀ میانحال تا چه حد و مرزی به اشراف معمار ایرانیو هندسۀ پنـهان این معماریها و ارزشهای نهفته در طراحیها وپایـه و اسـاس تأثیرپذیریهای انـسان از مـحیط و فـضاهای داخلی و نیزاستفاده از نورهای مـناسب با توجه به اهمیت غیر قابل انکار آن،حساسباشد،و یا سطح آگاهی و دانش طراحی امروز تـا چـه حد بر ایجاد اینارتباطات و تأثیرگذاریهای مـحیطی بـر روان،تـن و جـان و نـیز رشد خلاقیت و شـکوفایی هـوش هیجانی و ارتباط آن با رعایت و حفظ اخلاق در جامعه و کیفیت زندگی انسان پایبند باشد، این سئوال را مطرح میکند کـه آیـا ارتـباط چشمی (دیداری) که لزوما جریانی خودآگاه است و مـیتواند در ضـمیر نـاخودآگاه تـصویر و یـادی خـوش و یا بالعکس، خاطراتی تلخ و بد از خود بر جای بگذارد، همیشه برقرار میشود یا خیر؟ زیگموند فروید، هنر را گذری از ضمیر ناخودآگاه به ضمیر ناخودآگاه میداند که در صور هنری تجلی میکند. پس بـا توجه به تجزیه و تحلیلهای ذکر شده، باید این ارتباط در هر انسان سالم و طبیعی با توجه به بهرهمندی از هوش شناختی (IQ) نسبی، برقرار شود.
اما سؤال این است که شدت و ضعف و مقدار و مـقیاس آن را چـگونه میتوان تعیین کرد؟ زیرا ارزشیابی و پاسخ به سئوالات نظری باز دردست همان مجموعۀ پیچیده و نفیس به نام انسان است، انسانی که خود همیشه اسیر و درگیر خاطرات، اطلاعات، تجربیات، نیازها، الگوهای اولیه، حسرت به گـذشته و هـمچنین وارث ژنتیک و DNA یا همان ذخیره درازمدت اطلاعات ژنتیکی کدگذاری شده کاملا منحصر به فرد و خاص خویش میباشد و در هر لحظه نیز از محیط و فضاهای اطراف خود تأثیرپذیری جـدیدتری دارد و در نـهایت، بسیار متفاوت با دیگری و حـتی کـاملا متفاوت با دوقلوی هم جنس و همزاد خویش است.
نتیجه آنکه، سلامت روانی و تنی، شکوفایی هوش هیجانی، کیفیت زندگی و رعایت اخلاق انفرادی و اجتماعی و نیز جایگاه رفعی و هـویت انـسان در جامعه بـه طبع آن خلق و خوی، رفتار، کردار، طرز برخورد و گفتار با دیگران در اجتماع که در نهایت به لحاظ رعایت شئونات اخـلاقی بر عهده آدمی است و به حفظ ارزشها و پاسداری از فرهنگ میانجامد، مـحصول تـأثیرپذیری انسان از فضاها و محیطهای اولیه پرورشی و تربیتی او است.
بکارگیری عناصر طبیعت در طراحی داخلی
بيوفيليا در واقع یک ارتباط بیولوژیکی ذاتی انسان با طبیعت میباشد. این ارتباط به توضیح این که چرا صدای سوختن آتش و صدای امواج توفنده ما را درگیر خود میکنند، چرا دیدن یک باغ میتواند خلاقیت ما را افزایش دهد، چرا سایهها و ارتفاعات جذابیتها و ترس را ذره ذره القا میکنند و چرا همراهی حیوانات و گردش در یک پارک دارای تأثیرات شفا دهنده و بازگشتی است، کمک میکند. همچنين پيوفيليا ممکن است در توضیح اینکه چرا برخی از پارکهای شهری و ساختمانها بر موارد دیگر ترجیح داده میشوند، به ما کمک کند. به مدت چندین دهه، محققان و طراحان بر روی تعریف آن جنبههایی از طبیعت که بیشترین تأثیر را روی رضایت ما از محیطهای ساخته شده اطرافمان در جهت ایجاد یک طرح میگذاشتند، مطالعه نمودهاند.
طراحی بیوفیلیک در یک نگاه، تشخیص نیاز فطری انسان برای برقراری ارتباط با طبیعت به همراه پایداری و استراتژیهای جهانی طراحی برای خلق محیطهایی است که واقعا بتوانند کیفیت زندگی را افزایش دهند.
“پروفسور کلرت” طراحی بیوفیلیک را مدل جدیدی از معماری طبیعتگرا میداند که وعده داده است انسانها را دوباره با طبیعت پیوند دهد. به طور کلی طراحی بیوفیلیک کوششی دقیق برای فهم و درک نیاز ذاتی بشر برای همبستگی و پیوند با دنیای طبیعی و تاثیر آن در طراحی و ساخت محیط های مناسب برای زندگی می باشد. این موضوع نسبتا به سادگی و راحتی قابل درک است، اما با این وجود دست یابی به آن فوق العاده مشکل است، چراکه محدودیت هایی هم برای درک کامل زیست شناسی بشر و جنبه های مختلف نهاد وسیرت او برای پیوند با جهان طبیعی وجود دارد و هم این که محدودیت های دیگری به خاطر ناتوانی ما برای انتقال این مفاهیم در طراحی ساختمان ها و محیط کار را برای ما دشوار میسازد.
بيوفيليا، ۸ روش اساسی را مطرح میکند، که از طریق آنها انسانها با طیت ارتباط برقرار میکنند و از آن بهرهمند میشوند.
- جذابیت: در که زیبایی شناسانه ی طبیعت ، از زیبایی سطحی و ظاهری طیعت گرفته تا فهم عميق زیبایی.
- علت: میل به دانستن و دركت ذهنی جهان ، از واقعیات پایه ای گرفته تا مفاهیم پیچیده.
- ناسازگاری: انزجار از طبیعت و گاهی اوقات اجتناب از طیت به دلیل ترس.
- بهره برداری: میل به استفاده ی مادی گرایانه از جهان طبیعی.
- محبت و عاطفه: وابستگی احساسی که شامل عشق به طیعت می شود.
- حکومت: انگیزش برای تحت سلطه در آوردن و کنترل محیط طبیعی.
- معنویت: دنبال حقیقت گشتن از راه ارتباط با جهان فراتر از خودمان.
- نمادگرایی: ارائه نمادین طبیعت از طریق تصویر، زبان، طراحی و …
به کارگیری طراحی بیوفیلیک شامل راهبردهای متنوع طراحی میباشد. انتخاب این که کدامین موارد طراحی مورد استفاده قرار گیرد، در ارتباط با شرایط و محدودیتهای پروژه شامل کاربریهای به خصوص و ویژه ساختمانها و مناظر، ابعاد پروژه، اقتصاد متنوع، عوامل نظارتی و شرایط فرهنگی و زیست محیطی است.
براونینگ و همکارانش طراحی بیوفیلیک را در صورتی مناسب برای ایجاد فضاهایی الهام آور، ترمیمی، سالم و متحد با عملکرد مکان و بوم (شهری) میپندارند که از جوانب اثرگذار چون شرایط سلامتی توقعات و هنجارهای اجتماعی- فرهنگی، تجارب گذشته، فراوانی و مدت تجربهی کاربر، ادراک و پردازش تجربه توسط کاربر منتج گردد.
چالش طراحی بیوفیلیک مرتبط با حس مکان (وابستگی به مکان) است که قسمت عمدهی آن در ابتدای کودکی رخ میدهد و این به این معنا است که افراد با زمینههای گوناگون – از صحراهای جنوب غربی تا جنگلهای نیوانگلند، به عناصر طراحی طبیعی متفاوتی، پاسخ نشان میدهند.
از آنجا که در یک طراحی بیوفیلیک بیشمار ترکیبی از الگوها و مداخله گرها امکان پذیر است، جهت ایجاد تمرکز در برنامهریزی و فرآیند طراحی بیوفیلیک و یافتن راهبردهای مناسب طراحی در هر پروژه، براونینگ و همکارانش به چندین دیدگاه اشاره میکنند.
- شناسایی پیآمدها و پاسخهای دلخواه: آگاهی از نیازها، خواسته ها و اولویت های (سلامتی، عملکردی، و …) کاربران و حد و اندازهی این موارد.
- راهبردها و مداخلهگرهای طراحی به کارگیری الگوهای مختلف، و توجه به جزئیات، محل و حد مداخله ها با توجه به فضا و نوع کاربری پروژه و افراد استفاده کننده (مداخله هایی بر اساس الگوهای طراحی بیوفیلیک مبتنی بر شواهد و یا در حالت ایده آل با کنترل و ارزیابی کارایی).
- تنوع راهبردهای طراحی به کاربردن راهبردهای طراحی گوناگون اما یکپارچه و در جهت هدف طراحی واحد برای تأمین نیازهای کاربران با فرهنگ و دموگرافیک مختلف و ایجاد محیطی ترمیمی (روانی فیزیکی و شناختی).
- کیفیت در مقابل کميت مداخله: اهمیت کیفیت مداخله های ایجاد شده نسبت به کمیت آنها (مناسب بودن یک مداخلهی با کیفیت (شامل مواردی چون محتوای غنی، امکان دسترسی کاربر، تنوع در راهبردها) به تنهایی).
- مدت تماس و فراوانی دسترسی: وابستگی مدت تماس ایده آل با یک یا چندین الگو به کاربر و نتیجه ی مورد نظر، افزایش تعدد دفعات تماس در صورت عدم امکان و یا علاقه به تماس طولانی مدت به کارگیری تجارب میکروترمیمی (سريعأ کاربردی، تکرارپذیر، و اغلب در دسترس در مقایسه با مداخله گرهای بزرگتر)، و امکان دریافت پاسخهای ترمیمی مرکب در صورت تکرر تماس.
- طراحی متناسب با محل: فراهم نمودن چالشها و فرصتهایی برای خلاقیت در طراحی بیوفیلیک به علت عدم تشابه مکان پروژه ها.
ویژگی های بکارگیری عناصر طبیعت محور در طراحی داخلی
با توجه به نظریات نظریهپردازان در حیطه طراحی بیوفولیک، و مدنظر قرار دادن آنها در بیان مستقیم و غیرمستقیم طراحی بیوفیلیک، این رساله بیشتر بر جنبههای نظری کلرت تکیه نموده است. از این رو، عناصر طراحی بیوفیلیک خوب در شش عنصر اصلی دستبندی و توصیف شدهاند که به شرح ذیل میباشند:
- ويژگيهاي محیطی: خصوصيات شناخته شده و ويژگيهاي محيط طبيعي مانند: گياهان، نورخورشيد، آب و … را شامل ميشود كه ميتوان آنها را در طراحي ساختمان در نظر گرفت.
- شكلها و فرمهاي طبيعي: نشان دادن شكلها و فرمهايي كه در طبيعت يافت ميشود، از تشبيهسازي و تقليد كردن از فرمهاي طبيعي كه بيشتر در نماي ساختمانها و فضاهاي داخلي به كار گرفته ميشود.
- الگوها و فرآيندهاي طبيعي: اين عنصر به جاي شبيهسازي و تقليد از فرمهاي طبيعي به بهرهوري از الگو و عملكرد يافت شده در طبيعت ميپردازد.
- نور و فضا: فضاسازي و نورپردازي مناسب كه در هم تنيدگي نور، فضا و ماده را شامل ميشود، تنوع و جذابيت بودن در محيط طبيعي را تداعي ميكند.
- روابط مبتني بر مكان: ارتباط بين ساختمان و ويژگيهاي جغرافيايي، اكولوژيكي، تاريخي وفرهنگي مكان ساخت بنا را شامل ميشود كه بايد پيش از طراحي مورد مطالعه و در طراحي لحاظ گردند.
- تكامل روابط انسان و طبيعت: گرايش فطري و ذاتي انسان به وابستگي به طبيعت و برقراري ارتباط با آ.